آيتاآيتا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

دخترم آيتا

آيتا و اين روزهاش

بسلامتي سومين مرواريد هم جوانه زد. ولي خداييش هزار ماشالله بدون آزار و اذيت و بي تابي يكي يكي دندونهاشو در مياره ولي عجب گازهايي ميگيره اونم بيشتر از انگشتهاي هر كسي كه دم دست باشه و البته گاهي هم از مي مي اگه بخوام از كارهاي جديدش بنويسم بايد بگم: آيتاي ما اين روزها بسي شيطون وشلوغ شده از هر بلندي مخصوصا از پله هاي اشپزخونه خوشش مياد و ميخواد زودتر سري به اشپزخونه بزنه (احتمالا اشپزي رو خيلي دوست داره) از در بار خيلي خوشش مياد و مدام ميره تكونش ميده خيلي خطرناك شده كاراش. كلمات نامفهوم زياد ميگه انگار داره اواز ميخونه مخصوصا وقتي من دارم براش لالايي ميخونم: آآآآآ گه گه گه وقتي باباشو ميبينه ب ب ب  ...
18 مهر 1390

هفته اي كه گذشت

شنبه يه سر رفتيم پيش آمامان اينا و كلي با عمه جونها و عمو بازي كردي پنجشنبه رفتيم ديدن خاله سبيكه(همكار مامان) جمعه تولد رونيكا جون بود (دختر دوست مامان) كه خيلي خوش گذشت و كلي دست زدی و سري سري كردي                                                      ...
26 شهريور 1390

این روزها

این روزها دخترم پیشرفتهای خوبی داشت از چهار دست و پا رفتن تا ادای کلمات بی معنی.گاهی کلماتی مثل بابا و عمه و آب رو تلفظ میکنه شاید هم واقعا این کلمات نباشه و ما فقط تشبیه میکنیم به انها.در هر صورت جای بسی امیدواری هست که بزودی کلمه مامان بابا از زبانش شنیده خواهد شد. از دیگر کارهایی که میکنه دست زدن های با صدای بلند است همراه با تکان دادن سرش.دخترم آهنگ تو مهربونی عماد رو خیلی دوست داره با شنیدن صدای اون میخکوب میشه بعد از شدت هیجان شروع میکنه به دست زدن و سری سری کردن گاهی هم پاهاش رو هم تکون میده. وقتی چهار دست و پا میره تا به یک مانع مثل میز و یا پله میرسه سعی میکنه بلند بشه که نکته مثبیه. بعضی وقتها هم توخواب غلط میزنه. چند شب پیش نص...
26 شهريور 1390

90.6.5

از ديروز دخترم شروع كرده به چهاردست و پا رفتن طوري باسنشو بلند ميكنه كه خيلي خنده دار ميشه دو روز پيش سلوا اينا خونه ما بودند و سلواجون خيلي خوشگل چهار دست وپا مي رفت از روز بعد اون نمي دونم از سلوا ياد گرفته يا چي كه داره تلاش ميكنه آفرین ادامه بده موفق میشی.... ...
26 شهريور 1390

اولين دندان

  رویش اولین دندان ات مبارک دخترکم  آخه چقدر این مروارید سفید کوچولو که فقط کمی سر از لثه ملتهب ات در آورده زیباست ... و چقدر شیرین تر و دوست داشتنی تر شده ای به خصوص وقتی که می خندی آيتا خانم... ديشب 39 درجه تب داشتي و كمي بي قرار بودي اشتها هم كه اصلا نداشتي شب چند بار بيدار شدي و استامينوفن و كمي هم شير خوردي دو بار پاشويه ات كردم تبت كمي پايين اومده بود و 38 درجه شده بود صبحانه هم نخوردي نزديكهاي ظهر يك حموم خنك و استامينوفن حسابي حلت رو خوب كرد بعد كمي سوپ خوردي و خوابيدي اما با صداي يك رعد و برق شديد از خواب پريدي انشا الله هميشه سلامت و خوشحال باشي... ...
26 شهريور 1390

د.د.د.دا .دا .

اینها اولین کلماتی بودند که امروز آیتا شروع به گفتن آنها کرد. آیتا واقعا امروز ما رو سوررایز کرد از صبح صدا های بلندی از خودش در می اورد و بلند قهقهه می زد و تکرار می کرد د.د.د.دا.دا.دی.دا. شروع ده ماهگی با صدا در اوردن بود معمولا هر ماه در یک مهارت  پیشرفت میکند گویا این ماه نوبت ادای کلمات است. دخترم عسلم حروفی که از دهان تو در می ایند زیباترین موسیقی جهان برای من و باباست امیدوارم همواره صدای مملو از شادی و خنده ات در خانه طنین انداز شود.    ...
31 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم آيتا می باشد