آيتا و اين روزهاش
بسلامتي سومين مرواريد هم جوانه زد.
ولي خداييش هزار ماشالله بدون آزار و اذيت و بي تابي يكي يكي دندونهاشو در مياره ولي عجب گازهايي ميگيره اونم بيشتر از انگشتهاي هر كسي كه دم دست باشه و البته گاهي هم از مي مي
اگه بخوام از كارهاي جديدش بنويسم بايد بگم:
آيتاي ما اين روزها بسي شيطون وشلوغ شده از هر بلندي مخصوصا از پله هاي اشپزخونه خوشش مياد و ميخواد زودتر سري به اشپزخونه بزنه (احتمالا اشپزي رو خيلي دوست داره) از در بار خيلي خوشش مياد و مدام ميره تكونش ميده خيلي خطرناك شده كاراش.
كلمات نامفهوم زياد ميگه انگار داره اواز ميخونه مخصوصا وقتي من دارم براش لالايي ميخونم: آآآآآ گه گه گه
وقتي باباشو ميبينه ب ب ب
يك كار قشنگ ديگش هم اينه كه سلام ميده يعني وقتي بهش ميگيم سلام كن دستش رو مثل هيتلر بلند ميكنه و مثلا سلام ميده
موقع خداحافظي هم باي باي رو با هر دو دست انجام ميده
الان كه داشتم اين مطالب رو مينوشتم بغلم نشسته بود و نگاه ميكرد كه يك دفعه ديدم نشسته خوايش برده مثل اينكه كمي چاييده ديروز عصر دماغش كيپ شده بود نمي تونست با دماغ نفس بكشه و مدام گريه ميكرد و شب هم با هزار زحمت خوابيد بخاطر دماغش راحت نبود قربونش برم وقتي صداي عماد(تو مهربوني) رو شنيد باز ميخكوب شده بود و گريه نمي كرد
واي چه رقصي هم ميكنه حركات دست زدن و سري سري و تكون دادن پاهاش باهم
چند روز پيش كه رفته بوديم خونه سلوا اينا از سلواجون و ثمين گل بعضي چيزها رو ياد گرفته مثلا بوس كردن و ناز كردن . اون روز قشنگ سلوا آيتا رو بغل و بوس ميكرد خيلي بامزه بود.